دکتر مرتضی شیخ؛ طبیب 24 ساعته
به گزارش کی آنلاین، کتر شیخ، پزشک 24 ساعته مردم شهر بود. جلوی درِ خانه اش لامپی نصب شده بود که هر وقت در خانه حضور داشت، آن را روشن می کرد؛ این گونه بود که وقتی نیمه های شب هم مردم به او احتیاج پیدا می کردند، می توانستند از حضورش در منزل مطمئن شوند و بعد در بزنند.
جواد نوائیان رودسری|
تقریباً یک سال و نیم از زمانی که کرونا روزگارمان را به هم ریخته است، می گذرد. سختی هایی که در این مدت همه ما تجربه نموده ایم، نظیر و مانند کمی در تاریخ دارد؛ اما بعضی وقت ها اخباری به گوش آدم می رسد که غبار غم را بیش از پیش بر دل می نشاند.
در شرایطی که نیرو های درمانی در بیمارستان ها، با ازخودگذشتگی مثال زدنی، به درمان بیماران مشغول هستند، در گوشه و کنار شهر پزشکانی پیدا می شوند که با آبروی همکارانشان بازی می نمایند؛ با وجود این که برای معاینه و ویزیت بیماران در مطب ها، مقررات ویژه ای وضع شده است و عموماً اطبّا آن ها را رعایت می نمایند، اما وقتی پای ویزیت یا ارائه خدمات پزشکی در منزل به میان می آید، وضع خیلی فرق می نماید.
دوستی نقل می کرد که به دلیل شرایط جسمانی پدرش، ناچار شده است از پزشکی عمومی بخواهد که برای کنترل شرایط او، به منزل بیاید؛ می گفت: اگر پدر را به مطب او می بردیم، با توجه به بیمه بودنش، باید مبلغی حدود 30 هزار تومان پرداخت می کردیم؛ اما او به منزل ما آمد و بعد از ویزیت، 350 هزار تومان بابت آن مطالبه کرد و ما هم به ناچار پرداخت کردیم. وضع اقتصادی دوست من زیاد خوب نیست، اما چاره ای جز قبول این شرایط نداشت؛ تازه آن پزشک برگ بیمه دفترچه پدرش را هم جدا نموده و برده بود!
می دانم که همه این طور نیستند؛ باور کنید، به خدا قسم، آگاهم که هنوز هم رد و نشان انسانیت را می گردد در صنف اطبّا، آن هم در گستره ای وسیع، یافت. اصلاً در تاریخ همین مشهد خودمان، کم نبوده اند پزشکانی که مرز های مروت و انسانیت را جابه جا نموده اند.
به همین دلیل، خواستم امروز در صفحه تاریخ، به سراغ دکتر مرتضی شیخ بروم و از خاطراتی بگویم که در قلب و ذهن هزاران مشهدی باقی است؛ از منش او بگویم که امروز هم، پیروان کمی در میان طبیبان ما ندارد؛ هر چند که بعضی دکترها، سر ناسازگاری دارند و شمشیر را برای خدشه دارکردن آبروی جامعه پزشکی، از رو بسته اند.
تقریباً همه اهالی مشهد نام دکتر شیخ را شنیده اند. بیمارستان تخصصی بچه ها دکتر شیخ، حوالی چهارراه میدان بار، برای همه مشهدی ها شناخته شده است. وصف و تعریف اخلاق و تعهد دکتر شیخ، هنوز هم در میان قدیمی ها باقی است.
کافی است پیش آشنایانی که در دهه های 70 یا 80 عمرشان قرار دارند، نام او را ببرید تا مجموعه ای از خاطرات شیرین را برایتان بازگو نمایند؛ خاطراتی که گوشه ای از انسان دوستی و وظیفه شناسی این پزشک نام آشنای شهرمان را آشکار می نماید.
زنده یاد، دکتر مرتضی شیخ در سال 1286 ش در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش ابتدا به شغل زرگری مشغول بود، اما از بخت بد، ورشکسته و شرایط اقتصادی خانواده اش دچار اختلال شد. دکتر شیخ در کنار تحصیل، کار می کرد و یاری دستِ پدرش هم بود.
دوران کودکی و سپس تحصیلات دانشگاهی را، در رشته طب، در تهران گذراند و سپس راهی مناطق محروم شد. ماکو، مراغه و سیستان و بلوچستان جا هایی بودند که او در آن صادقانه خدمت کرد. کوشش های او باعث شد تا بیمارستانی دولتی برای مداوای مستمندان در سیستان و بلوچستان تأسیس گردد.
دکتر شیخ پس از ازدواج به مشهد آمد و کار طبابت را در این شهر، از اواخر دهه 1329 ش تا اوایل دهه 1350 ش ادامه داد. او برای خدمت رسانی بیشتر به محرومان، در نقاط مختلف شهر، از میدان شهدا تا فلکه برق، سرشور و نوغان، مطب دایر کرد تا بیماران ناچار نباشند برای مراجعه به او، حتی هزینه ایاب و ذهاب پرداخت نمایند.
دکتر شیخ، پزشک متعهدی بود که هیچ گاه به منافع مادی نمی اندیشید. او بسیاری از بیماران مستمند را به صورت رایگان درمان می کرد. اخلاق و فروتنی دکتر شیخ، زبانزد خاص و عام بود. برای او مداوای ثروتمندان ارزش چندانی نداشت و معتقد بود این افراد، معمولاً امکانات پزشکی مناسبی در اختیار دارند و باید برای مستمندان فکری کرد.
یکی از پیرمرد های فامیل ما که حالا به رحمت خدا رفته است، برایم نقل می کرد: مطب دکتر شیخ که می رفتیم، مبلغ ویزیت آزاد بود، یعنی هرکس هرچه داشت پرداخت می کرد؛ دم در کاسه ای مسی گذاشته بودند که هرکس هر چقدر دارد در آن پول بریزد و اگر هم ندارد، احتیاجی به پرداخت پول نیست.
یادم می آید که دکتر برای ضدعفونی، داخل کاسه الکل می ریخت؛ بعضی ها می آمدند و به جای سکه، سرِ نوشابه در کاسه می انداختند و می رفتند. اما برای دکتر مهم نبود. حتی دیده ام که بعضی وقت ها، نه فقط از بیمار ویزیت نمی گرفت، بلکه داروی او را هم تهیه می کرد و به دستش می داد.
دکتر شیخ، پزشک 24 ساعته مردم شهر بود. جلوی درِ خانه اش لامپی نصب شده بود که هر وقت در خانه حضور داشت، آن را روشن می کرد؛ این گونه بود که وقتی نیمه های شب هم مردم به او احتیاج پیدا می کردند، می توانستند از حضورش در منزل مطمئن شوند و بعد در بزنند.
معلمی در دوره هدایت داشتیم که زبان انگلیسی تدریس می کرد؛ یادم هست که یک روز، با بغض فروخورده اش، خاطره عجیبی برایمان تعریف کرد: حال پدرم خوب نبود؛ اما آه در بساط نداشتیم. نیمه های شب وضعش بدتر شد.
به مادرم گفتم که می روم دکتر بیاورم و او، در حالی که اشک می ریخت آدرس خانه دکتر شیخ را داد و گفت که فقط او در این وقت شب به داد ما می رسد. من با دوچرخه، کوچه پس کوچه های شهر را در آن شب سرد زمستان طی کردم و به منزل او رسیدم؛ چراغ درِ خانه روشن بود؛ در زدم.
دکتر شیخ خودش آمد. موضوع را گفتم و او به سرعت لباس پوشید و گفت: برویم. تازه یادم آمد باید برایش تاکسی بگیرم؛ اما من پولی نداشتم. شرم را در نگاهم خواند و بی معطلی گفت: با چی خودت را به این جا رساندی؟ گفتم: دوچرخه!
گفت: زور داری مرا ترکِ دوچرخه بنشانی و ببری؟ گفتم: بله! دکتر خنده ای کرد و گفت: پس معطل نکن! این گونه بود که دکتر شیخ را بر ترک دوچرخه ام نشاندم و به خانه رفتیم؛ آن هم در آن کوچه های پر دست انداز و گِل و لای، در آن هوای سرد!
او پدرم را معاینه کرد و چند قلم دارو از کیفش درآورد و به مادرم داد. موقع رفتن گفت که باز به او سر می زند. دکتر شیخ چندبار به عیادت پدرم آمد؛ اما ریالی از ما حق ویزیت نگرفت و این، کار همیشگی او در برخورد با افراد احتیاجمند بود؛ چیزی به او نمی گفتیم، دکتر خودش می فهمید.
نظیر این خاطره را هم از کاسبی در راسته نوغان شنیدم؛ او می گفت: دکتر شیخ وسیله نقلیه اش موتورسیکلت بود؛ چرا؟ چون با این وسیله می شد در کوچه های تنگ و پیچ درپیچ محله هایی مثل پایین خیابان یا نوغان حرکت کرد و به عیادت مریض رفت.
گاهی پیش می آمد که فرد مراجعه نماینده، هیچ وسیله نقلیه ای نداشت، آن وقت بود که دکتر خودش دست به کار می شد و آن فرد را ترک موتورش می نشاند و می رفت به عیادت مریض. مرحوم استاد محمد سنگتراش که عمری را به ساخت دیزی های سنگی هرکاره یا به قول مشهدی ها هَرکِرِه در بازار عظیم مشهد گذراند و در نهایت عزت، رخت از این دنیا بربست، اواخر عمر برایم نقل می کرد که دکتر گاهی از این حد هم فراتر می رفته است؛ می گفت:
فقط این نبود که ترک دوچرخه بنشیند یا کسی را ترک موتورش بنشاند و برود عیادت مریض؛ نه! بعضی وقت ها موتور دم دستش نبود و بدون وسیله دنبالش می آمدند؛ آن وقت او هم کیف طبابتش را برمی داشت و با پای پیاده به عیادت مریض می رفت. برای همین دوستش داشتند؛ دست به خیر بود.
بی فایده نیست که نویسنده کتاب زندگانی دکتر شیخ، نام افسانه را برای بازگوکردن خاطرات دوران حیات او برگزیده است؛ این هایی که می شنویم، بیشتر به افسانه می ماند؛ اما نه، حوادث دوران کرونا نشان داد که می گردد هنوز رد و نشانی از منش دکتر شیخ و فداکاری برای نجات جان انسان ها یافت؛ منش و روش او، هنوز هم در میان ما زنده است و نباید از دیدن چند پزشکی که فکرشان دنبال پول است و با انسانیت کاری ندارند، ناامید شد.
دکتر شیخ چنان در میان مردم زمانه خود محبوب بود که وقتی در سال 1352 ش بیمار شد، مردم مشهد، به صورت خودجوش برای سلامتی اش مجالس دعا برگزار کردند. این پزشک متعهد، پایان در سال 1355 ش، پس از یک دوره بیماری، دارفانی را وداع گفت و در حرم مطهر امام رضا (ع) به خاک سپرده شد؛ اما خاطره مهربانی ها، محبت ها و دلسوزی هایش هنوز هم در حافظه تاریخی مردم مشهد موج می زند و برای او، باقیات صالحاتی است که در دنیا باقی نصیبش می گردد.
منع: روزنامه خراسان
منبع: فرادید