امامزاده ابراهیم کاشان؛ جایی سلوک هامون
به گزارش کی آنلاین، سینما فقط بازی بازیگران نیست؛ داستان باید در جایی روایت گردد که انتخاب آن برای کارگردان کاربلد بسیار اساسی است، مکان فیلم برداری پس زمینه بازیگران و قصه است و انتخاب بجا یا نابجای آن می تواند فیلم را نابود کند یا نجات دهد.
خبرنگاران، در فیلم های جریان ساز و ماندگار سینمای ایران مکان فیلم برداری به همان میزان بازیگران سینما نقش بازی می نماید. اقوام، طبیعت، معماری و شهرها و روستاهای ایران همواره دستمایه های قدرتمندی برای سینما و ادبیات ایران بوده اند و بی شک کارگردانان ترجیح می دهند برای فیلم برداری به سراغ محل ها یا طبیعت کمتر دیده شده یا اصلا دیده نشده بروند. یکی از فیلم های ماندگار سینمای ایران، هامون اثر داریوش مهرجویی است. دلایل گوناگونی این فیلم را به یک شاهکار نزدیک می نماید که یکی از آنها انتخاب درست مکان های فیلم برداری است که یکی از آنها بقعه شاهزاده ابراهیم کاشان است.
گلدسته ای که کنار گنبد می بینید کاملا ریخته شده بود، گلدسته فعلی کار یکی از بازسازی گران کارکشته ایرانی است به نام حاج علی خبازی
1. نیمه های فیلم هامون است. هامون بعد از یک مرافعه حسابی با مهشید باز کیف دستی اش را برمی دارد و باز به سمت کاشان روانه می گردد. نما قطع می گردد به تابلو شاهزاده ابراهیم و پیکان هامون که به سمت بقعه می پیچد.
با تماشا تابلو، در تاریکی سینما مردمک چشم ام اندکی باز می گردد و خودم را از حفره صندلی بیرون می کشم. شاهزاده ابراهیم یا همان شازدبریم در گویش کاشی، تفرج گاه کودکی همه کاشی های همسن من است. آن وقت ها که هنوز فلکه جهاد و تلویزیون وسط آن اختراع نشده بود، مردم بیشتر آخر هفته ها به باغشاه (باغ فین) و شازدبریم می رفتند.
شاهزاده ابراهیم نوه پسری امام هفتم است که در زمان ولیعهدی عمویش امام رضا(ع) همراه با عمه اش، حضرت معصومه(س) و عموی دیگرش، امامزاده احمد معروف به شاهچراغ از مدینه به سمت ایران می آیند. بنای اولیه بنا به همت یک بانوی فینی، حدود 150 سال پیش ساخته شده است. ندیده او که اکنون احترام امامزاده به عهده اوست و در کنار امامزاده، خانه ای با مصالح امروزی برای خود ساخته که هیچ ارتباطی به بنای امامزاده ندارد؛ به خصوص کانال کولرش که از هر طرف که بخواهی ازگنبد عکس بگیری، در کادر است (البته بی شک او بی تقصیر است و همه تقصیر ازکسانی است که برای او فرهنگ سازی ننموده و مصالح سنتی و طراح معمار سنتی در اختیار او نگذاشته است).
زنجیر ورودی در تمام امامزاده های ایران مشترک است. این زنجیر شاید نمادی از زنجیر عدل انوشیروان است که در معماری ایرانی به جا مانده است
احمد کاشانی یا همان متولی شازدبریم می گوید: ما جونم (بی بی یا جد بزرگ مادری در گویش کاشی) شب های متمادی خواب می بیند که نوری در لابه لای گندم زارها سوسو می زند و در یکی از همین خواب ها، کسی به او می گوید که آنجا مدفن ابراهیم بن سلیمان بن موسی بن جعفر است، روزی هنگام رفت وروب روزانه خانه، یک 10 شاهی پیدا می نماید و تصمیم می گیرد همه آن را خرج ساختن آرامگاهی در همان جایی که در خواب دیده بود، کند.
از برکت این کار 10 شاهی کفاف همه مخارج را تا اتمام بنا می دهد و بقعه درمیان گندم زارها و انارستان ها بنا می گردد؛ زیارتگاهی بسیار دلگشا که شامل یک گنبد فیروزه ای رنگ زیبا و 2 گلدسته و دارای 2 حیاط شرقی و غربی است که در حیاط شرقی آن، حوض مستطیل شکلی وسط حیاط پهن شده که 2 ردیف سرو بلند و زیبا را سیراب می نماید و نیز 2 ایوان آینه کاری که یکی از آنها واقعی و دیگری مجازی است؛ یعنی یکی سایه آن یکی است که در آب افتاده است.
شیر سردر داخلی شاهزاده ابراهیم، 100سال است که از امامزاده نگهبانی می نماید
2. هامون: چرا می گن ابراهیم پدر ایمان است؟
علی عابدینی: جنون الهی.
هامون: خب که چی؟
علی درحالی که نوک پر پرنده ای را به سرش چسبانده و می چرخاند: خوب می دونی که ازنظر یونانی ها، ایمان جنون الهی بود؛ یک جور ایمان سرشار از عشق.
هامون: این کجایش عشق است؛ این پدری که عزیزترین کس اش را - پسر خودش - را بکشد؟
عابدینی: اگه ابراهیم تصمیم می گرفت خودش رو بکشه، یا کس دیگه ای رو به جای اسماعیل برای قربانی انتخاب می کرد یا سر مرکبش رو برمی گردوند یا اگه پشیمون می شد یا اگه شکوه می کرد از خداش یا اگر و اگر و اگرهای دیگه، که دیگه پدر ایمان نبود؛ یکی بود عین من و تو.
عابدینی درحال موعظه، انگشتان اش را روی تکه های بی شمار آینه می کشد.
حوض در معماری تصویری از واقعیت است و واقعیت نیز تصویری از حقیقت است
آینه کاری ایوان در سال 1308 به دستور انیس الدوله اجرا شده است. با اینکه تمام ایوان آینه است ولی آدم نمی تواند خودش را به طور یکدست در آن ببیند. هزار تکه از هزار زاویه می گردد. این آینه ها گویی حقیقت انسان را نشان می دهد نه صورت انسان را.
3. مهشید چهارزانو، درحالی که انگشتان شستش را به انگشت کوچکش چسبانده و به اصطلاح درحال مراقبه است، نشسته است. بالای سرش، روی سقف گنبد، 12 فرشته می چرخند.
فرشته های گنبد امامزاده به وسیله عبدالرحیم ضرابی، یکی از پسرعموهای محمودخان ملک الشعرا - نقاش بزرگ قاجاری که او نیز جد مادری سهراب سپهری است- نقاشی شده اند. عبدالرحیم خان از اولین مولفان تاریخ شهرهای ایران هم هست.
4. هامون در کوچه پسکوچه های کاشان به در خانه علی عابدینی می رسد و سراغ او را از پدرش می گیرد. پدرش می گوید که علی صبح رفت تهران حالا شما بفرمایید. علی نیست، ما که هستیم. هامون اما نمی ماند، می رود و پدر علی در چوبی و قدیمی خانه را می بندد.
من به در چوبی و قدیمی پشت بقعه می رسم که به نوع خود، یک اثر مفهومی است. روی در، حدیث نبوی انا مدینه علم بر یک لنگه و علی بابها بر لنگه دیگر آن، بسیار زیبا و متناسب کنده شده است. با یک اشاره کوچک، در باز می گردد به حیاط پشتی که تا 20 سال پیش، سردر باغ فین از آنجا پیدا بود؛ باغشاه و حمام معروفش و خونی که به فرمان شاه کاشی آبی حمام را سرخ کرد. امیر قربانی می گردد تا سلطنت باقی بماند. من از خیالاتم درمی آیم و به رویایی دیگر می افتم. حالا فیلم به سکانس خون گیری انتخابی و از روی ناچاری هامون از رگ دست خودش رسیده است و خونی که از او کف کاشی بیمارستان را سرخ می نماید.
از بقعه خارج می شوم و با زحمت زیاد از چندتایی عکس برمی دارم. انتخاب کادری که هیچ تیر بتونی، برقی یا سیم، دکل و خانه تازه سازی در آن نباشد، بسیار سخت است. البته برداشتن این تصاویر اندک هم تا چند سال دیگر به خاطر چاق شدن روز به روز شهر، غیرممکن خواهد شد و تا محوشدن کامل امامزاده در میان خانه های بی قواره شهر و خشک شدن سروها و حوض زیبای بقعه چند سالی بیشتر نمانده.
پیر و سالک در میان آینه های تکه تکه ایستاده اند.
پیر آرام و مرید سرگردان است. هامون در کنار عابدینی آرام می گیرد تا جایی که او را گم می نماید...
دور بقعه یک چرخ کامل می زنم. کنار در جلویی، برج کبوترخانه زیبایی است که دیگر پرنده ای در آن پر نمی زند. در جلویی بقعه به سمت تپه های سیلک باز می گردد؛ محل سکنای اولین ساکنان سرزمین ایران و اگر کمی به سمت راست بچرخید، بقعه زیبای بابالؤلؤ دیده می گردد که البته امروزه به سختی پیداست.
5. اواخر فیلم است. هامون، علی عابدینی را گم نموده است. کاشان و شاهزاده ابراهیم فقط پس زمینه های عابدینی بودند... . هامون تفنگش را از سردابه خانه پدری پیدا می نماید تا عزیزترین کس اش و محبوبش را قربانی کند.
بقعه شاهزاده ابراهیم را مادری فینی بنا نموده است. تشویش آدم با ورود به بقعه خاموش می گردد؛ جزیره ای از آب و آینه که لااقل برای لحظه ای انسان را - به قول هامون - از مرداب تکنیک جدا می نماید.
منبع: همشهری آنلاین